شبی چون مه نمودی روی نیکو
برآمد نعره از انجم که ما هو
رمد آهو ز مردم با تک تیز
درین شیوه تو بگذشتی ز آهو
برت هست آیتی در لطف و رخ نیز
گه از برخوانم این آیت که از رو
سرشکم خواهد از زانو گذشتن
ز شوقت چند گریم سر به زانو
دو چشم تو عجایب جادوانند
ندیدم همچو آن دو هیچ جادو
همه صاحبدلان را ذوق کعبه
من بی دین و دل را ذوق آن کو
تنت در خرقه گر گم گشت جامی
چه شد کم گیر ازین پشمینه یک مو