الله الله ز کجا می رسد آن غیرت حور
همچو خورشید فروهشته به رخ برقع نور
می خرامد ز سراپرده اجلال بطون
تا زند جلوه کنان خیمه به صحرای ظهور
می گشاید ز سر گنج گرانمایه طلسم
تا دهد حاصل آن گنج به هر مفلس و عور
هر کجا سایه زلفش همه دام است و فریب
هر کجا پرتو رویش همه عیش است و سرور
همه دلداده اویند چه هشیار و چه مست
همه دیوانه اویند چه نزدیک و چه دور
هر جفایی که کند صبر بر آن آسان است
مشکل آن ست که بی او نتوان صبور
جذبه شوق رخش برد ز خود جامی را
باد آسوده درین خواب گران تا دم صور