جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۵

سرو من در سایهٔ سنبل سمن می‌پرورد

سبزهٔ تر در کنار نسترن می‌پرورد

باغبان گر بیند آن رخسار و خط ماند خجل

زان گل و ریحان که بر طرف چمن می‌پرورد

۳

مایه‌بخش اشک غمّاز آمد از خونابه دل

دشمن خود را به خون خویشتن می‌پرورد

هر گیاه غم که سر بر زد ز خاک محنتی

عشق تو آن را به آب چشم من می‌پرورد

از پی گلگشت شیرین لاله را در بیستون

گردش دوران به خون کوهکن می‌پرورد

۶

قوت مجنون غم بود در وادی لیلی و بس

وه که مسکین طعمه زاغ و زغن می‌پرورد

گوش کن گفتار جامی را که در وصف لبت

می‌گدازد جان شیرین و سخن می‌پرورد