حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۴۳

خوشتر از کوی خرابات نباشد جایی

که به پیرانه سرم دست دهد ماوایی

آرزو می‌کندم از تو چه پنهان دارم

شیشهٔ باده و طلعت خوش زیبایی

جای من دیر مغان است مروح وطنی

رای من رای بتان است مبارک رایی

چه کنی نوش که در دیر چو من شیدا نیست

نیست این جز سخن بوالهوس رعنایی

به ادب باش که هر کس نتواند گفتن

سخن پیر مگر برهمنی یا رایی

صنما غیر تو در خاطر ما کی گنجد

که مرا نیست به غیر از تو به کس پروایی

رحم کن بر دل مجروح خراب حافظ

زآن که هست از پی امروز یقین فردایی