آدم ز رشک کرد تمنای علمشان
آورد در خیال بدی کاشکی مرا
آمد ندا ز غیب به آدم که زینهار
از ما مخواه رتبه این قوم در دعا
نزدیک این درخت مرو آرزو مکن
حدّ تو نیست منزلت سید الوری
کردیم ما ملائکه را ساجدان تو
زیرا که بود صلب تو این قوم را وعا
این قوم راست جاه زیاد از حد بشر
هستند هرچه هست به عالم به جز خدا
آوردم از اسمامی خود اسمشان برون
هر جا که حاجتیست بدیشان کنم روا
کس را اگر ثواب رسد یا عقوبتی
ایشان سبب شوند و بدیشان کنم قضا
شمس و قمر نجوم و ملائک سما و ارض
از مهرشان بود همه را گردش رحا
هرگه بلا و داهیه ای رونهد به تو
این قوم را شفیع خودآور به نزد ما
تا دفع آن بلا و مصیبت شود ز تو
از بهر قرب و منزلت آل مصطفا
عهدی گرفت ز آدم و حوا به مهرشان
با انقیاد جاه و مقامات ارتضا
عهدی گرفت ز آدم و تأکید آن نمود
تا بر علوّ رتبه ایشان دهد رضا