فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

دلم فدای امام زمان شد و جان نیز

ببین که آتش شوق امام چون شد تیز

فدای دوستی اهلبیت پیغمبر

هزار ساله عبادت به تقوی و پرهیز

غلام آن حضراتم که رهنما بودند

نه آن که زد به ضلال و عمی ره خود نیز

اگر امیر! خلافت نه بر مراد گذشت

تو در مقام رضا باش و از قضا بگریز

مرا اگرچه گنه بی‏حد است و طاعت کم

ولی ولای ولیّ خداست دستاویز

قسیم جنت و نار است مقتدای جهان

نه آن که آتش دوزخ برای او شد تیز

محبت نبی و آل او به گور برم

به آن ز دل ببرم حول روز رستاخیز

نقاب و پرده ندارد امام ما ای فیض

تو خود حجاب خودی از هوای خود برخیز