مردم دیده ما جز به رهت ناظر نیست
دل سرگشته ما غیر تو را ذاکر نیست
اشکم احرام طواف حرمت میبندد
گرچه از خون دل خویش دمی طاهر نیست
بسته دام قفس باد چو مرغ وحشی
طایر سدره اگر در طلبت طایر نیست
عاقبت راه بیابد به جناب عالیت
هر که اندر طلبت همت او قاصر نیست
از روانبخشی عیسی نزنم پیش تو دم
زان که در روحفزائی چو لبت ماهر نیست
شوق خدام تو تنها نه همین در دل ماست
مَلَکی نیست که در شوق رخت طایر نیست
فیض اگر قلب و دلش کرد به راه تو نثار
مکنش عیب که بر نقد روان قادر نیست