گلستانی و ما مستان بویی
چه باشد گر بیابم آرزویی
چو از روی تو محروم است چشمم
سحرگه با صبا بفرست بویی
میان ما چو پیوندیست جانی
فراغت دارم از هر ماهرویی
مراد خضر چون آب حیات است
به چشمش در نیاید آب جویی