به شب ماهی میان کاروان است
که روی او دلیل ساربان است
چه جای ساربان کاندر پی او
ز دلها کاروان بر کاروان است
عجب آید مرا زان رهزن دل
که در شب رهنمای رهروان است
چنین صورت ز آب و گل نیاید
مگر جانی به شکل تن روان است
چنین ماهی چو بر روی زمین هست
زمین را صد شرف بر آسمان است
به زیر سایه کی بودهست خورشید
رخش خورشید و زلفش سایبان است
به هر منزل که میراند به تعجیل
دو اسبه جان ما در پی دوان است
به هر منزل که کرد آنجا گذاری
نشان رویهای عاشقان است
به از کحل جواهر دیدهها را
غبار موکب جان و جهان است
دل نامهربان ساربان را
فراغت از همام مهربان است
بگو آهسته ران محمل کشان را
که همراهت فقیری ناتوان است