کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۰

دل سوی او رفت جان هم گو برو

جان و سر گو در سر دلجو

گر سر شوریده چون گو برفت

برو بر سر چوگان زلفش گو

۳

تا نیفتد راز ما برروی روز

برو ای سرشک امشب ز پیش رو برو

جوی چشم آب روان دارد هنوز

گر ملولی لب لب این جو برو

ای دل از جام عدم دل برمگیر

در پی روی نکو نیکو برو

۶

ای صبا گر جانفشانیت آرزوست

بر سر آن ستبل گلبو برو

چون سراید بر گل رویش کمال

از چمن گو بلبل خوشگر برو