اگر من از عشق آن دو رخ میرم
ای گل روضه دامنت گیرم
کاشی سازند از گلم مرغی
با کمان ابرونی زند تیرم
دیدم آن رخ بخواب خوش سحری
بخت و روز نکوست تعبیرم
پیش رو ار نشانیم چون زلف
باید اول نهاد زنجیرم
شد سپیدم چو شیر موی و هنوز
بابت طفل چون می و شیرم
حرص پیران فزون بود به بتان
در گذر ای جوان که من پیرم
پیش خط لب گشود و گفت کمال
لطف تحریر بین و تقریرم