کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۲

سالها شد که در تک و پوییم

تو بمانی عجب چه میجوئیم

وقت آن شد که از حدیقة انس

گل و ریحان دوستی هوئیم

۳

وصف قد تو پیش ابروی تو

کج نشینیم و راست بر گوئیم

شاکری هاست زآن دهان ما را

از تو راضی به یک سر موئیم

سر فرو برده چون سر زلفت

حلقه حلقه به فکر آن روئیم

۶

خلق ریزند خون ما از رشک

گر بگوئیمه کشته اوئیم

بافتی شاهی دو کون کمال

نا بگفتیه گدای آن گوییم