مردم از تیر بلایت امتحانم میکنی
هر زمان بر ناوک جوری نشانم میکنی
من که هرگز مرغ امیدم نزد بال و پری
با چه تقصیری برون از آشیانم میکنی
چون مرا بر درگه لطف نمودی آشنا
پس چرا بر این در و آن در روانم میکنی
با همه بخشایش و احسان خود جانا چرا
زیر بار منت خلق جهانم میکنی
از تجلیهای نور طور دورم ساخته
همنشین با شعله برق یمانم میکنی
گاه گویا گاه (صامت) گاه شیدا گاه رند
گه گهی گریان و گاهی شادمانم میکنی