به پنج روزه ایامِ اعتماد مکن
به هست و نیست دل خود غمین و شاد مکن
اگر خوشیست اگر غم چو باد درگذرد
چو باد کن گذر و تکیه را به باد مکن
هر آنچه بهر ازین عاریتسرا داری
بس است درد سر خویش را زیاد مکن
خیال کن که کجا رفت کی قباد کجاست
به هرزه آرزوی ملک کیقباد مکن
شدی به ملک تن خویش فاعل مختار
عدول وقت تحکم ز عدل و داد مکن
به پیش حکم قضا سر بنه به طاعت و بس
دگر به معنی تقدیر اجتهاد مکن
به آنچه بهر تو امروز ممکن است بساز
ز روز بعد وز شام گذشته یاد مکن
طمع ز بردن مال کسان بِبُر ور نه
دمی که مال ترا میبرند داد مکن
چو خود بگفته خود دل نمیدهی (صامت)
برای غیر ورق بیش از این سواد مکن