کمال خجندی » رباعیات » شمارهٔ ۴۴

گفتم قمرت گفت به چشمش گردی

گفتم شکرت گفت به چشمش خوردی

گفتم بازآ گفت که باز آرودی

گفتم مردم گفت کنون جان بردی