کمال خجندی » قصاید » شمارهٔ ۳

ای مه رخسار تو مطلع صبح یقین

غاشیه کبریات شهپر روح الامین

آینه دار رخت عارض ماه تمام

تکیه گه منبرت پایه چرخ برین

سایه قد تو دید در چمن دلبری

کز سر خجلت بماند سرو سهی بر زمین

از گل رخسار تست لاله سیراب را

قطره آبی که هست بر جگر آتشین

خط جبین تو بود آنکه شدست آشکار

بر ورق کاینات نقش رسول الامین

آدم خاکی که بود پیش رو انبیا

داغ قبول تو داشت بر سر لوح جبین

شحنه حکم تو را تیر قضا در کمان

بازوی امر تو را تیغ ظفر در کمین

زیر رکاب تواند شاهسواران ملک

غاشیه داران تو کارگزاران دین

خاتم اقبال تست آنکه به مهر قبول

خشک و تر کاینات داشت بزیر نگین

بی تو کجا پی برد در حرم کبریا

صوفی پرهیزگار زاهد خلوت نشین

خاک کف پای تست دامن آخر زمان

دست تو زان برفشاند بر دو جهان آستین

مدعیان نشنوند نعت کمال ترا

لایق هر گوش نیست دانه دُر ثمین

سبحه کروبیان ورد ثنای تو باد

تا که صبح نشور بر تو کنند آفرین