دل گرمم ز تو بر آتش غم سوخته باد
آتش عشق تو در جان من افروخته باد
جان که خو کرده به تشریف جفاهای تو بود
چون تو رفتی به بلاهای تو آموخته باد
جگر خسته ز پیکان تو گر پاره شود
هم از آن کیش به یک تیر دگر دوخته باد
چون نظر دوخت به هر تیر تو چشم آن همه تیر
یک به یک، در نظر دوخته اندوخته باد
قیمت بنده چه داند که به صد جان عزیز
هم نسیم سر یک موی تو بفروخته باد
تو به رخ شمعی و پروانه جانسوز کمال
شمع افروخته پروانه او سوخته باد