کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۱

مقام عشق تو هر چند منزل خطر است

فدای بکر مویت گرم هزار سر است

چه حالت است که بردیم گنج و رنج نبود

بگوی دوست مگر بخت نیک راهبر است

ر است هدیه این رو به اولین قدمی

مقیم کوی سلامت به مرد این سفر است

نظر بدلت ملمع مکن که زیر گلیم

نشان صورت پوشیدگان حق دگر است

کسی که ره به خرابات هوشمندان برد

بدور چشم تو گر مست نیست بیخبر است

بیا و بر سر چشم به سلطنت بنشین

که سرو بر طرف جویبار خوبتر است

اگر کمال ز لعل لب تو جوید کام

عجب مدار که سودای طوطیان شکر است