کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶

شهید تیغ عشق آر بی گناه است

به جنت جای ماه در پیشگاه است

ز عشق امروز هر کو سرخ رو نیست

به محشر نامه اش فردا سیاه است

محب را روز محشر روز اجر است

که هر عضویش بر دردی گواه است

شب ما می شود روشن به صد ماه

شب عاشق سیاه از دود آه است

به روی زرد هر گردی ازین راه

که میبینی نشان مرد راه است

خیال خاک پای او گدا را

اگر در سر بود صاحب کلاه است

کمال از پادشه دارد فراغت

به وقت خویش او هم پادشاه است