از کویت بفردوس اعلی دری است
نثار در تست هرجا سری است
تو رضوان نوشین لبی و شراب
ز دست تو هر قطره ای کوثری است
تو از رحمتی آبت و بند زلف
ز طاوس بر روی آیت پری است
مرو همچو بیانی از پیش چشم
درین گوشه بنشین که خوش منظری است
ز دودم بپرهیز کز سوز عشق
بهر عضو من آتش دیگری است
کجا ملک حسن تو باید شکست
که هر سر ز دل ها نرا لشکری است
عجب آتش است آتش دل کمال
که دوزخ ازین شعله خاکستری است