کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱

در صف دلها غم تو صدرنشین است

مرتبه ناله از تو برتر ازین است

بر تو نه تنها منم فشانده دل و دین

داعیه این است هر کرا دل و دین است

کس نشود سیر گفته ای ز وصالم

خاصیت عمر ناگزیر همین است

هست سر فتنه در زمین سر زلفت

فتنه چه باشد بلای روی زمین است

عکس جمالت ز چین زلف توان دید

مطلع خورشید چون ز جانب چین است

مرگ رقیب آمد و هنوز جوان است

بخت جوان دارد آنکه با تو قرین است

گرچه ز غم پیر شد کمال برین در

پیر نباشد که در بهشت برین است

شعر منت گر بخاطرست که خوانی

چیست تأمل بخوان که سحر مبین است