کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۹

به چین زلف تو کان رشک صورت چین است

ز وقت شیر مزیدن لب تو شیرین است

دمی ز دیده پرخون نمی‌شوی بیرون

بدان سبب که تو طفلی و خانه رنگین است

دگر فوس کنانم مگو که زان توام

که سوختم ز دروغ تو راستی این است

از مهر کرد و وفا توبه آن دل سنگین

چگونه توبهٔ او بشکنم که سنگین است

به درد و غم چه نهی مستم ز نو ستمی

کرم نمای که آن لطف‌های دیرین است

برم سر از تن و بر آستانت اندازم

گرش به خواب ببینم که میل بالین است

برای وصل تو خواند کمال ورد و دعا

شنیده که دعاها برای آمین است