دو چشم مست و دو ابروی طاق واویلی
کسی ندید چنین صورتی همه معنی
قیامت است به حسن و جمال و خلق شریف
مرا گریز از آن جادوان بود اولی
به چشمهای سیاهش نگر تعجب کن
که حور عین ز بهشت آمده ست در دنیی
چه واجب است به من بر از این سپس که به حق
همه شمایل و اوصاف او کنم انشی
اگر ز سایه ی زلفش خبر شود رضوان
دگر قرار نگیرد به سایه ی طوبی
به صورت تو بتا در بهشت نبود حور
چه جای لعبت چین است و صنعت مانی
امیدوار چنانم که بر مراد دهد
عنان وصل به دستم عنایت مولی
نزاریا نظری عاقلانه کن در کار
به عشق بازی و آشفتگی مکن دعوی
نگفتمت که به پیرانه سر مرو پی دل
سزای خویش ببینی هلا برو آری