قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۳

جان چیست کش فدا نکنم از برای تو؟

خاکم به سر اگر نکنم جان فدای تو

پنهان ز غیر، شب همه شب با چراغ چشم

در کوچه تو می‌طلبم نقش پای تو

پروا نمی‌کنی و من از ناله‌های شب

پر کرده گوش چرخ ز دست جفای تو

دل می‌بری و فکر اسیران نمی‌کنی

بیچاره آن کسی که شود مبتلای تو

دوش از تو بوی مهر و وفایی شنیده‌ام

گرد سر تو گردم و مهر و وفای تو