سپندوار بر آتش چو اضطراب کنم
ز سوز دل، جگر شعله را کباب کنم
شود ز لذت نظاره چشم من محروم
به وقت دیدنش از بس که اضطراب کنم
به یاد لعل تو شبها به محرومی
ز خون دل، قدح خویش پرشراب کنم
دم شهادت خود، خوش تنعمی دارم
که زخم از دم شمشیر انتخاب کنم