قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۱

شب که بی روی تو از اشک دمادم سوختیم

سوختیم افزون ز هر شمعی، اگر کم سوختیم

ما اسیران محبت، شام غم، چون تار شمع

سر برون کردیم از یک جیب و با هم سوختیم

آب چشم من شب هجران کم از آتش نبود

تا به نقش پا، چو شمع از چشم پر نم سوختیم

ما و دل در عاشقی با هم نگشتیم آشنا

پیش هم بودیم و بر تنهایی هم سوختیم