قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۷

لبی از زمزمه عشق، خروشان دارم

گرم آه سحرم، سینه جوشان دارم

غرضم نغمه دردست چو بلبل به وصال

گل در آغوش و لب از ناله خروشان دارم

مایه گریه ز ریش دل و داغ جگرست

چشم ازان بر ره خونابه‌فروشان دارم

صحبت اهل ورع، گرد ملال انگیزد

سر همدوشی میخانه‌بدوشان دارم

من گرفتار گرفتاری عشقم قدسی

حلقه در گوش دل از حلقه‌بگوشان دارم