لبی از زمزمه عشق، خروشان دارم
گرم آه سحرم، سینه جوشان دارم
غرضم نغمه دردست چو بلبل به وصال
گل در آغوش و لب از ناله خروشان دارم
مایه گریه ز ریش دل و داغ جگرست
چشم ازان بر ره خونابهفروشان دارم
صحبت اهل ورع، گرد ملال انگیزد
سر همدوشی میخانهبدوشان دارم
من گرفتار گرفتاری عشقم قدسی
حلقه در گوش دل از حلقهبگوشان دارم