ما چشم سیه بر شجر طور نداریم
جز لاله درین بادیه منظور نداریم
این طرفه که پیوسته گرفتار خماریم
با آنکه لب از می چو قدح دور نداریم
تا کام دل از خنجر قصاب نگیریم
از دامن او دست به ساطور نداریم
بی روی تو گر آینه گردیم، ملولیم
ور مهر شویم، از تو جدا نور نداریم
در سایه جغد است نشاط ابد ما
آن روز که ماتم نبود، سور نداریم
از حسرت نزدیکی خورشید، هلاکیم
هرچند که تاب نظر از دور نداریم