تا نشمرد آزاد، کسی بعد هلاکم
زنجیر به گردن بسپارید به خاکم
نگذاشت به خواب عدمم شیون بلبل
گل ریخته بودند مگر بر سر خاکم؟
از کین تو ترسم، نه ز بیمهری افلاک
گر کینه نجویی تو، ز افلاک چه باکم؟
غلتم چو صبا در چمن کوی تو بر خاک
تا بوی تو آید چو گل از خرقه چاکم
تا لعل تو آلوده می گشت، ز غیرت
آغشته به خون است رگ و ریشه چو تاکم
تا جا به چمن ساختم، از گریه بلبل
آلوده به خون است چو گل، خرقه چاکم