چه رنجش است کزان تندخو نمیآید؟
کدام فتنه که از دست او نمیآید؟
به کینه جوی من ای آنکه محرم رازی
بگو بدی ز نکویان نکو نمیآید
ره نشاط من از شش جهت چنان بستند
که سوی من طرب از هیچ سو نمیآید
اگر هوای ملاقات دوستان داری
تو خود بیا، که ز ما جستجو نمیآید
برای بادهگساران در این بهار چرا
پیام سبزه ز اطراف جو نمیآید
مگر ز گلشن غم نکهتی رسد، ورنه
ز بوستان طرب هیچ بو نمیآید
پسر چه شد که سبکروحتر بود ز پدر؟
به بزم، گردش جام از سبو نمیآید
غلام همت آن عارفم که چون قدسی
ز پایهای که ندارد، فرو نمیآید