کسی کو عشقبازی پیشه دارد
کی از رسواشدن اندیشه دارد
دل ریشی که خون از وی نجوشد
چو سنگی دان که زخم تیشه دارد
مکش از سینه ریشم که تیرت
بود نخلی که در جان ریشه دارد
دل قدسی نمیترسد ز شادی
که شیری چون غمت در بیشه دارد