نه هرکه مرد ازو در جهان اثر ماند
ز صد چراغ یکی زنده تا سحر ماند
ز بس که خون شهیدان ز خاک میجوشد
نشان پای در آن کو به چشم تر ماند
بَدم به گل که چو دلهای بیغمان شاد است
خوشم به می که به خونابه جگر ماند
ز ضعف تن شدهام آنچنان که افغانم
درون سینه به مرغ شکسته پر ماند
کسی که جانب گلشن رود به گلچیدن
چو گل به ناله مرغان باغ، درماند