کنعانی ما را غم یعقوب نباشد
تا چند کند صبر، دل ایوب نباشد
نرگس که سر افکنده به پیش، آفت دلهاست
کی دل برد آن دیده که محجوب نباشد
در دیده خلد رنگ گلم چون خس و خاشاک
در گلشن اگر جلوه محبوب نباشد
هرجا که بود یار، رسد سیل سرشکم
پیغام مرا واسطه مکتوب نباشد
دل را به خیال غمش ای غیر چه داری؟
با صورت زشت آینه مطلوب نباشد
رو دامن غم گیر که سیلیخور شرم است
هر دل که به این سلسله منسوب نباشد
قدسی به طواف دلم آمد غم مجنون
این لطف، سزای من مجذوب نباشد