باز از مرغان دلم حرف سمندر میزند
پیک آهم شعله جای نامه بر سر میزند
با خیال روی شیرین هرکه گیرد خلوتی
روح فرهادش ز غیرت حلقه بر در میزند
شرح احوال اسیران سر بسر سوز دل است
نامه ما شعله در بال کبوتر میزند
دوش در بزمت حریفی از زبان شیشه گفت
میخورد خون دل ما هرکه ساغر میزند
چون به خلوت بینمش با کس که میمیرم ز رشک
گر به گرد خانهاش روحالامین پر میزند
میشود چشمی و میگرید به حالش خون دل
در چمن هر گل که قدسی بی تو بر سر میزند