کس چه داند از چه در دل آه شبگیرم شکست
نامهای بر پر نبستم در کمان تیرم شکست
مرغ تدبیرم به سوی بام وصلش میپرید
از قضا در راه بال مرغ تقدیرم شکست
کردهام در خدمتت تقصیر و از تاثیر آن
پشت امیدم خمید و رنگ تقصیرم شکست
صورت خود میکشیدم بهر پابوسش به راه
انفعال این تمنا رنگ تصویرم شکست
باخبر شد از شکست خود دل آگاه من
آستین دست قضا چون بهر تخمیرم شکست
کی شوم غمگین که چون قدسی مرید بادهام
پشت صد اندوه را یک همت پیرم شکست