روحالقدس ار دیده گشاید به جمالت
ایمن ننشیند ز فریب خط و خالت
در هیچ چمن چون تو گلی نیست، ندانم
دهقان ز گلستان که آورده نهالت
گرد سر اعجاز تو گردم که شود شب
آتشکده سینه گلستان ز خیالت
شادم که مرا قابل هجران شمری هم
من کیستم و آرزوی بزم وصالت
ای مرغ حرم بر قفس مرغ گرفتار
زنهار مزن پر که بسوزد پر و بالت
شبها تو به خواب خوش و از شوق تو قدسی
گردد همه شب گرد سراپای خیالت