قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱

روح‌القدس ار دیده گشاید به جمالت

ایمن ننشیند ز فریب خط و خالت

در هیچ چمن چون تو گلی نیست، ندانم

دهقان ز گلستان که آورده نهالت

گرد سر اعجاز تو گردم که شود شب

آتشکده سینه گلستان ز خیالت

شادم که مرا قابل هجران شمری هم

من کیستم و آرزوی بزم وصالت

ای مرغ حرم بر قفس مرغ گرفتار

زنهار مزن پر که بسوزد پر و بالت

شب‌ها تو به خواب خوش و از شوق تو قدسی

گردد همه شب گرد سراپای خیالت