دل در برم ز ناله پنهان لبالب است
ناقوس پرصداست کز افغان لبالب است
عشقم برد به میکده، زان روی که جای می
خمهای او ز خون شهیدان لبالب است
هرگز به دل تصور مرهم نکردهام
با آنکه ریش سینه ز پیکان لبالب است
ره نیست خواب را، که ز خونابه دلم
پیمانهوار دیده گریان لبالب است
زین چشم اشکبار و دل پارهپارهام
روی زمین ز لولو و مرجان لبالب است
قدسی نمیزند مژه بر هم که دیدهاش
از آرزوی دیدن جانان لبالب است