وعده وصل ار دهد، صبر تقاضا بس است
فایده انتظار، ترک تمنا بس است
مرغ گرفتار را، حوصله باغ نیست
برگ گلی در قفس، بهر تماشا بس است
خار ره عشق را، در جگر خود شکن
کز پی مزد قدم، آبله پا بس است
یوسف اگر همره است، قافله گو امن باش
بدرقه کاروان، عشق زلیخا بس است
آمده خُمها به جوش، رحم کن ای پیر دیر
جام مرا قطرهای، زین همه دریا بس است
یاد چمن تا به کی، شرم کن ای چشم تر
گر غرضت گریه است، دامن صحرا بس است
داغ جنون، همنشین بر سر قدسی منه
کز پی سرگرمیاش، آتش سودا بس است