عافیت سینهخراش جگر ریش من است
نیکخواهم بود آنکس که بداندیش من است
نه ره کعبه بریدم نه در دیر زدم
مرغ نگذشته ازین راه که در پیش من است
نیستم نیست به ارباب تعلق ز جنون
هرکه بیگانه شود از دو جهان خویش من است
رو به سوی حرم و سجده به خاک در بت
در کفم سبحه ولی دین بتان کیش من است
شیوههاییست بتان را که برهمن داند
نمک حسن تو مخصوص دل ریش من است
بر بد کس نرود خامه نیکاندیشم
آنچه هرگز نخلد در جگری نیش من است
قدسی از عقلزدن لاف چه بیتوفیقیست
عشق همراه و خرد مصلحتاندیش من است