قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۷

پژمردگی نبرد بهار از گیاه ما

چون لاله جزو تن شده بخت سیاه ما

روزی که نبود آینه حسن در نظر

در چشمخانه زنگ برآرد نگاه ما

ما صبح صادقیم و دم از مهر می‌زنیم

آیینه تیرگی نپذیرد ز آه ما

آن‌کس که پی به مزرع امید ما نبرد

گیرد مگر ز برق سراغ گیاه ما

آتش کشد زبانه چو شمع از زبان او

کلک فرشته گر بنویسد گناه ما

از دیده نر و دل روشن به راه عشق

افتد بر آب و آینه چون عکس راه ما

قدسی کفایت است در اثبات عاشقی

رخسار زرد و دیده گریان گواه ما

امشب سیه‌ترست ز شب‌های دیگرم

قدسی مگر شود مدد صبح آه ما