برفتی و ما را فراموش کردی
شراب مُرَوَّق بسی نوش کردی
چو نامم برآمد زبان در کشیدی
به زنهار انگشت در گوش کردی
چه کردیم از بیوفایی که ما را
ز جام جفا مست و بیهوش کردی
بر اسب جفا کوتلی برفزودی
جفا برفزودی ستم غوش کردی
همین بس سزای تو چون ناسزا را
کنارش گرفتی و آگوش کردی
به جانت که نیکو نگارا
که عهد نزاری فراموش کردی