به پای عشق درافتادهام دگرباره
عنان به دستِ بلا دادهام دگرباره
درِ ملامت اگر عاقلید مردم را
خبر کنید که بگشادهام دگرباره
هزار بار چو شوریدگان منادی عشق
به گرد شهر فرستادهام دگرباره
رواست گر ز پسم سرزنش کنند که باز
به پیش عقل دراستادهام دگرباره
به آب چشم نزاری خلاص نتوان یافت
ز آتشی که درافتادهام دگرباره