عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۶۵ - مجال صحبت در خلوت

مجالی کی بود با تو حدیث خویشتن گفتن

که پیش چون تو بدخوئی نمی آرم سخن گفتن

زمانی خلوتی خواهم که گویم حال خود با تو

که نتوان شرح حال خویشتن در انجمن گفتن

قد و روی ترا چون هر کسی سرو سمن گوید

توان خاروخس کویت به از سرو و سمن گفتن

به جان کندن نهانی یک سخن گویند از او با من

که از شیرین حکایت خوش بود با کوهکن گفتن

نباید گفت با بی درد هرگز وصف حسن تو

که بی حاصل بود بسیار از گل با زغن گفتن

غم تو از دل محیی نخواهد شد به آسانی

که نتواند مقید بی جهت ترک وطن گفتن