در جهان امروز بیپروا مباش
فارغ از اندیشهٔ فردا مباش
کشتییی پیدا کن و بنشین در او
ایمن از غرقاب این دریا مباش
غافل از احوال مظلومان مشو
بیخبر از نالهٔ شبها مباش
در پی خود کن دعاگویان نیک
بد مکن با مردمان تنها مباش
دل بسی در جنّت و اُخری مبند
بی هوای جنّت المأوی مباش
کار درویشان و مسکینان برآر
یادکن از مرگ و دردافزا مباش
نیکویی میکن، نیکونام شو
بد مکن مشهور در ایذا مباش
داد خواهی را چو بینی، داد ده
در دکان و جاه بیسودا مباش
زیردستان را تو از پا درمیار
غرّهٔ این فرق فرقدسا مباش
خلق را محیی تو ناصح گشتهای
پیرو این نفس بیپروا مباش