عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۳۶ - همه شب

شب همه شب با تو می‌گوییم راز

تو به غفلت پای‌ها کرده دراز

ای ز ما کرده فراموش گوییا

سوی ما هرگز نخواهی گشت باز

خیز و ترک خواب کن تا نیمه‌شب

ما و تو با یکدگر گوییم راز

بی‌نیاز‌م از تو و طاعات تو

با نماز و روزه‌ات چندین مناز

تو نیاز آور برای من که نیست

طاعت شایستهٔ تو جز نیاز

محیی گر کاری نکردی غم مخور

من تو را هم کارم و هم کارساز