دوست میگوید که ای عاشق اگر داری صبور
از فراق ما منال و صبر کن تا نفخ صور
اندر آن مجلس که بیند خلق دیدار خدا
از جگرهای کباب عاشقان باشد بخور
آن که از خواب خوشت بیدار میسازد منم
چون بگویی تو گناهانم بیامرز ای غفور
گور گهوار است، تو طفلی و دایه لطف دوست
خوش بخوابایند و خوابت داد تا یومالنّشور
نور ایمان در دل و دل بارگاه نور حق
خوش چراغی کاو دهد در پیش نورالنور نور
ای گنهکاران شما را بیشک آمرزد خدا
به بود از پوستین کیش چو سنجاب و سمور
دارد از نور خدایی چهره تو آگهی
زردی روی تو باشد سرخی رخسار جور
حور عین خال سیه زد بر رخ از رنگ بلال
از حبش بنگر چه خوش مشّاطهای کرده ظهور
در تجلّی این ندا آمد که خواهد دیدنم
هرکه بر من خاطر خود داشت شب را در حضور
چون برون آیی ز دنیا پیشواز آیم ترا
گویم ای محیی چه خوش برکوفتی این راه دور