تا ابد یا رب ز تو من لطفها دارم امید
از تو گر امّید بُرَّم از کجا دارم امید
زیستم عمر بسی چون دشمنان، دشمن مگیر
بیوفایی کردهام از تو وفا دارم امید
هم فقیرم هم غریبم، بیکس و بیمار و زار
یک قدح زان شربت دارالشّفا دارم امید
منتهای کار تو دانم چو آمرزیدن است
زان سبب من رحمت بیمنتها دارم امید
هرکسی امّید دارد از خدا و جز خدا
لیک عمری شد که از تو، من تو را دارم امید
هم تو دیدی من چهها کردم و پوشیدی ز لطف
هم تو میدانی که از تو من چرا دارم امید
ذره ذره چون جدا گرداندم خاک لحد
بهرِ هر ذره ز تو فضل خدا دارم امید
دمبدم بد گفتهام بد ماندهام بد کردهام
با وجود این خطاها من عطا دارم امید
روشنی چشم من از گریه کم شد ای حبیب
این زمان از خاک کویت توتیا دارم امید
محیی میگوید که خون من حبیب من بریخت
بعد از این کشتن از او من لطفها دارم امید