شهریارا برای مدحت تو
تیغ فکرت همیشه آختهام
بر بساط هوات اسب مراد
بر رخ روزگار تاختهام
گرچه از آرزوی خدمت تو
دل و جان را به غم گداختهام
ذکر زحمت نمیکنم حالی
با شراب تهی بساختهام