کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۳۳ - ایضا له

بنا میزد دلی چون شیر دارم

زبانی بر سخن‌ها چیر دارم

تو پنداری به دقت جنگ و کوشش

دلی از زندگانی سیر دارم

۳

ز زخم خنجر و زوبین و ناوک

تنی بسته به صد کفشیر دارم

به نامردی ندارم هر چه دارم

به زخم بازو و شمشیر دارم

بپرهیزد ز زخم او اگر من

زبان خویش پیش شیر دارم

۶

سری کز آسمان بر می فرازم

چرا از بهر دو نان زیر دارم؟

ندارم مردمی زین مردمان چشم

که گر این چشم دارم دیر دارم

ز دانش کیسه بر اقبال دوزند

من از وی مایة ادبیر دارم

ز چندین گفته‌های نغز حاصل

مرا گویی چه داری؟.... دارم