همچو ابرست دست خواجه فلان
خود کرا دستی آنچنان افتد؟
نه چنان ابر کز ترشّح آن
تشنه را قطره در دهان افتد
۳
لیک ابری گران سایه فکن
که ازو خلق را زیان افتد
نور کز آفتاب می تابد
نگذارد که بر جهان افتد