کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۹۲ - وله ایضا

همچو ابرست دست خواجه فلان

خود کرا دستی آنچنان افتد؟

نه چنان ابر کز ترشّح آن

تشنه را قطره در دهان افتد

۳

لیک ابری گران سایه فکن

که ازو خلق را زیان افتد

نور کز آفتاب می تابد

نگذارد که بر جهان افتد